عاشقان خدا(سرعین)
عاشقان خدا(سرعین)
یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 5:46 ::  نويسنده : هادی


وَ مِن ءَاَیتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِّن أَنفُسِکُم أَزوَجَاَ لّـِتـَسکُنُوا إِلَیهَا وَ جَعَلَ بَینَکُم مَّوَدَّةَ وَ رَحمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَأَیتٍِِِِ لِّقَومٍ َیتَفَکَّرُونَ و از نشانه های او ( خدا ) این که از [ نوع ] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید ، و میانتان دوستی و رحمت نهاد . آری ، در این ( نعمت ) برای مردمی که می اندیشند قطعاً نشانه هایی است.

( سوره روم آیه 21 ) طبیعی ترین شکل خانواده ، این است که هیچ عاملی جز مرگ نتواند پیوند زناشویی را بگسلد و میان زن و شوهر جدایی بیفکند . کوشش مصلحان جامعه – مخصوصاً پیامبران خدا – این بوده است که نظام خانواده ، یک نظام مستحکم و پایدار باشد و هیچ عاملی نتواند این کانون سعادت را متلاشی گرداند . به هر حال خانواده ی خوشبخت نشانه هایی دارد که ما دراینجا به چند نمونه ی آن اشاره می کنیم . امید است که خانواده ی شما نیز برخوردار از این نشانه ها باشد.

1 – در بین اعضای خانواده جمله " به من چه یا به تو چه " رد و بدل نمی شود، چرا که اعضا به گفتگو و مشورت منطقی اعتقاد دارند و احساس مسئولیت می کنند.

2 – افراد به یکدیگر اعتماد دارند و از این اعتماد سوء استفاده نمی کنند و اعتماد را یکی از پایدارترین ویژگی ازدواج موفق و خانواده موفق می دانند.

3 – تا جایی که امکان دارد با هم هستند و در مهمانی ها یا کارهای مربوط به خانواده تنها نمی روند. همدلی، همکاری، همفکری، هماهنگی را بقای خانواده خوشبخت می دانند.

4 – با هم اتحاد دارند و در مسائل مختلف ، با گفتگو و مشورت به تفاهم می رسند و سعی می کنند اگر سوء تفاهم به وجود آمد، آن را در درون خود بدون این که کسی بفهمد حل کنند.

5 – به سلیقه ها و عقاید یکدیگر آگاه بوده و به آن احترام گذاشته و عمل می کنند.

6 – نسبت به هم شرم مسموم ندارند یعنی خواسته های طبیعی خودشان را بدون نگرانی یا خشونت ابراز می کنند.

7 – به حریم یکدیگر احترام گذاشته و از حدود مشخص شده خود فراتر نمی روند.

8 – نگران سلامت روحی و جسمی یکدیگر بوده و از هم مراقبت می کنند . اگر چنانچه مشکلی به وجود آید ، سعی وافر در حل مشکل را دارند.

9 – در بیشتر اوقات لحظات خوشی را که با یکدیگر بوده اند مرور می کنند؛ دنبال خاطرات تلخ نیستند، دوست دارند همیشه در خوشی، شادی و نشاط زندگی کنند.

10 – برای فامیل ها و همسایه های خود اهمیت قائل اند و پذیرای فامیل یکدیگر هستند.

11 – از امور مالی یکدیگر خبر دارند و چیزی را از یکدیگر پنهان نمی کنند . صرفه جویی و پس انداز کردن جزء برنامه های اقتصادی خانواده های خوشبخت است.

12 – برای رشد یکدیگر تلاش کرده و زمینه پیشرفت خانواده را فراهم می کنند.

13 – افراد به هم افقی نگاه می کنند نه عمودی . یعنی هیچ کس خود را برتر از دیگری و در مقام قدرت نمی بیند. دیکتاتوری ، زور و قدرت طلبی حاکم نیست.

14 – همه اعضا احساس برنده بودن، موفق بودن، امید داشتن می کنند و خودشان را در زندگی برنده می دانند.

15 – در کنار هم احساس امنیت و آرامش می کنند نه ترس و اضطراب یا تنش و درگیری.

16 – علاقه، عشق، محبت، صفا و یکدلی خود را هم در رفتار و هم در گفتار به یکدیگر ابراز می کنند.

17 – از یکدیگر انتظار بیجا و توقع نامناسب ندارند.

18 – اگر مشکلی پیش بیاید به راه حل فکر می کنند و به دنبال مقصر و گناهکار نمی گردند. دست به علت یابی و ریشه یابی آن مشکل می زنند و راه حل منطقی ارائه می دهند.

19 هریک از طرفین پیوسته به فکر خوشحال نمودن و راضی نگه داشتن یکدیگر هستند .

20 – زن و شوهر به خاطر همدیگر زندگی می کنند : اول خود بعد دیگران. زندگی آنها به خاطر بچه ها یا ترس از طلاق و حرف مردم نیست.

21 – زن و مرد می توانند هر روز به دنیای اختصاصی یکدیگر نزدیکتر شوند، کار به مسائل خصوصی و زندگی دیگران ندارند.

22 – با درخواست های یکدیگر برخوردهای مثبت و منطقی دارند.

23 – زن و مرد در کنار یکدیگر هستند نه رو در رو و رقیب یکدیگر، بلکه رفیق هم هستند و واکنش منفی از خود نشان نمی دهند.

24 – خانواده های خوشبخت تلاش دارند که بچه های خوب و خوشبختی نیز به جامعه تحویل دهند.

جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, :: 4:19 ::  نويسنده : هادی

                     مادرم    فدای تو جان و تنم


مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می‌خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.

 

وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می‌کرد.

 

مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می‌کنی؟

 

دختر گفت: می‌خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است.

 

مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می‌خرم تا آن را به مادرت بدهی..

 

وقتی از گل فروشی خارج می‌شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت.

 

مرد به دختر گفت: می‌خواهی تو را برسانم؟ دختر گفت: نه، تا قبر مادرم راهی نیست!

 

مرد دیگرنمی‌توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد!

 

شکسپیر می‌گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می‌آوری، شاخه ای از آن را همین امروز بیاور


 

پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 14:22 ::  نويسنده : هادی

رانده از هرجمع از هرجا شدی

دیدی ای دل عاقبت  تنها  شدی

 

آبرویت رفت  رازت فاش شد

عاقبت ای مشت بسته وا شدی

 

کو؟ کدامین دست دستت را گرفت

بر زمین خوردی و تنها پا شدی

 

روزهایت خاکی وخاکستری ست

گوشه گیر خلوت شب ها شدی

 

اهل بودی ساده ی من!صاف من!

کوچه گردی بی سر و بی پا شدی

 

روی دست دغدغه  پرپر زدی

زیر بار بی قراری  تا شدی

 

گم شدن  زخمی شدن  بی کس شدن

این شدن ها سخت بود اما شدی

 

گفته بودی می روم دریا شوم

چاه آبی خشک در صحرا شدی

 

تو بزرگی ای غم معصوم عشق

در دل تنگم چگونه جا شدی ؟

 

    شاعر: مرتضی امیری

دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:ادامه مطلب, :: 1:46 ::  نويسنده : هادی
جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 16:8 ::  نويسنده : هادی

1.بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.

2.اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید

3.خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم

4.خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا

5.این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت

6.وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است

7.یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است

8.کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند

9.آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است

10.کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند

11.خدا بی گناه است در پروندۀ نگاه تان تجدید نظر کنید

12.ما خلیفۀ خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه

13.آنکه خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود

14.خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد

15.بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.

16.روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید

17.برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند

18.شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است

19.به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است

20.چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند

21.امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟

22.اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟

23.وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست

24.آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشۀ من و تو

25.خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 2:6 ::  نويسنده : هادی

اینجا همه باید بازرسی بشن حتی تو

اشنا و غریبه نداریم همتون به صف بشید دست دلاتونو بگیرید مراقبشون باشید کسی دلش این وسط گم نشه یا کسی اشتباهی دلشو به کسی نده چون ایستگاه اخره اگه دلتون گم بشه دیگه نمیتونید پیداش کنید .اینجا دلاتون هم باید باشن اخه نکه دلاتون پاکن ومثل بچه ها معصومن حظورشون نمیذاره شماها دروغ بگین برای همین گفتم باید با دلتون بیارید بازرسی همه به صف مرتب پشت سر هم تکون نخورید اروم و بی صدا بیاید یکی یکی جلو نفر اول دلت کو ؟ ا اقا همینجا بود .زود برو بیارش بدو. اها ایناهاش پیداش کردم

خوب چی تو مغزت میگذره ؟یه نگاه مرموزی به اطرافش میکنه و میگه :به خدا هیچی

ساکت قسم دروغ نخور تو چشمای دلت نگاه کن و بعد حرف بزن زود مردم معطلن

سرشو میندازه پایین و اروم میگه نمیتونم همه چیزو بگم میدونم اگه تو چشمای دلم زل بزنم نمیتونم حرفی رو نگفته باقی بذارم

از چی فرار میکنی اینجا اخر خطه باید هر چی داری ونداری بگی باید بگی اینهمه مدت که زندگی کردی به چی به کی فکر کردی اصلا فکر کردی؟یا مغزتو گذاشتی اکبند با خودت سر جهازی ببری اون دنیا

وقتی میشنوه اینجا اخر خطه شوکه میشه میگه به همین زودی تموم شد ؟ واقعا ؟یعنی دیگه حق زندگی تو اینجارو ندارم ؟ نمیشه به من فرصت بدید ؟ اخه خیلی کارای عقب مونده دارم .اخه من هنوز خداحافظی نکردم .

اینارو بلند بلند میگفت که صداشو مردم هم فهمیدن و همهمه ای توشون افتاد که دیگه با هیچ صدایی ساکت نمیشدن . یکی شروع کرد به گریه کردن و ناله کردن یکی خودشو میزد و بین اینهمه ادم فقط چند نفری بودن که ساکت وبدون هیچ سروصدایی سر جاشون مونده بودن تا نوبتشون برسه اینا کسایی هستن که میدونن اینجا دیگه نه جای شوخی کردنه و نه جای دروغ گفتن و پنهون کاری اینا کسایی هستن که تو دنیا موقع انجام کاراشون این ایست بازرسی رودیدن با این فرق که اونجا خودشون از خودشون سوال میکردنو اینجا یکی دیگه اونجا فرصت دوباره داشتن و اینجا نه

چند دفعه به ایست بازرسیه اخر عمرتون فکر کردید ؟شما جزء کدوم دسته ادمایین

چند دفعه به خودتون نهیب زدید که شاید این ساعت اخرین ساعت عمرتون باشه و ثانیه ها بدون خبر داشتنو درک موقعیت شما تند تند به حرکتشون ادامه بدن؟

التماس دعا تو ایست بازرسی راه برگشتو بستن حواست باشه

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 2:4 ::  نويسنده : هادی

الو... الو ... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟

پس چرا کسی جواب نمیده ؟

یهو یه صدای مهربون جواب داد! مثل صدای یه فرشته ...

- بله با کی کار داری کوچولو ؟

خدا هست ؟ باهاش قرار داشتم، قول داده امشب جوابمو بده

- بگو من میشنوم

کودک پرسید : مگه تو خدایی ؟ من با خود خدا کار دارم ...

- هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟

- فرشته ساکت بود. بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت: نه خدا خیلی دوستت داره. مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید و با همان بغض گفت : اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما ...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت شکسته شد :

ندایی صدایش در گوش و جان کودک طنین انداز شد : بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ...

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت : خدا جون میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم ...- چرا ؟ ولی این مخالف با تقدیره. چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم، ده تا دوستت دارم. اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن. مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم. مگه ما با هم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد ؟!

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک : آدم ، محبوب ترین مخلوق من ، چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه ، کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه برای خودخواهی شان میخواستند. دنیا خیلی برای تو کوچک است ... بیا تا برای همیشه کوچک بمانی و هرگز بزرگ نشوی ...

و کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخندی شیرین بر لب داشت در آغوش خدا به خوابی عمیق و شگفت انگیز فرو رفته بود ...

کاش کودک بودیم
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 2:3 ::  نويسنده : هادی

از خدا خواستم تا دردهايم را از من بگيرد
خدا گفت : رها كردن كار توست . تو بايد از آنها دست بكشي

ازخدا خواستم تا بيماران معلول را درمان كند
خدا گفت : روح او بي نقص است و تن او موقت و فناپذير

از خدا خواستم تا شكيبايي ام بخشد
خدا گفت : شكيبايي زاده ي رنج و سختي است
شكيبايي بخشيدني نيست ، به دست آوردنی است

از خدا خواستم تا خوشي و سعادت ام بخشد
خدا گفت :من به تو نعمت و بركت داده ام
حال با توست كه سعادت را فراچنگ آوري

از خدا خواستم تا از رنج هايم بكاهد
خدا گفت : رنج و سختي ، تو را از دنيا دورتر و دورتر ،
و به من نزديك تر و نزديك تر مي كند

از خدا خواستم تا روحم را تعالي بخشد
خدا گفت : بايسته آن است كه تو خود سر برآوري و ببالي
اما من تور را هراس خواهم كرد تا سودمند و پرثمر شوي

..........

من هر چيزي را كه به گمانم در زندگي لذت مي آفريد
از خدا خواستم . و باز خدا گفت : من به تو زندگي خواهم داد . تا تو خود از هر چيزي لذتي به كف آري .

از خدا خواستم ياري ام دهد تا ديگران را
دوست بدارم ، همان گونه كه او مرا دوست دارد
و خدا گفت : آري

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 1:58 ::  نويسنده : هادی

امروز نوشتم نامه ای به خدا
پستچی دلم مهر کرد نامه ام به خون جگر
برد به عرش اسمان
دل شکسته بود وخرده شیشه های دلم نزد دوست
میدانستم پر بهاترست زالماس کوه نور
نوشتم با جوهر اشک بر صفحه خونین سینه ام
خدای خوبم ، خدای جلسات عاشقی سلام
قدرت مطلق تویی
مهربان ومهر گستر تویی
ترا به قطره قطره اشک عارفان ، ترا به بانگ تکبیر عاشقان
ترا به حرمت فرشتگان، ای خالق هفت اسمان
مرا مکن شاهد نزول ستاره ام ، نرود بر دست باد قاصدک بهاره ام
نگذار خدا دور از اصل انسانی شود ، راهی ترکستان
با خوی حیوانی شود ،کاری بکن گردد تمیز
دور از مرگ با اعتیاد ،دور از تکرار خطا
برگردد از بیراهه ها چالاک وتیز
شود سوار بر توسن ازادگی ، همراه لشکر مردانگی
خدمت کند با رخت عشق ، به هر اهل نیاز، با بالهای پروانه ای
او را مران از مکه دل دادگی ، از قبله گاه عاشقی
او را مران از مکه دلدادگی ، از قبله گاه عاشقی

یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 6:14 ::  نويسنده : هادی

آقای من : تو در نهایتی خواهی آمد که حد تابع دنیا نیست.تو در کنجی از جغرافیای زمین طلوع خواهی کرد که جواب نهایی تمام معادلات زمین است.


آقای من : بیا که اوضاع معکوس شده است.منحنی ارزشها نزولی اکید است. نمودار حرکت ما انسانها پر از اکسترمم شده است.


سرور من : روز هفتم هفته که دلم مشتق شده است،اشتیاق دیدار تو را با دعای ندبه در هم می آمیزم و با تو به زمزمه می نشینم. زمزمه ای که واحدهای آن کم است ولی تو آن را می شنوی.


آقا جان: تمام سوالات ذهنم را به صورت دستگاه های چند معادله و چند مجهولی در آورده ام و برای جوابهای آن راهی جز مبهم بودن نیافته ام.
هر چه به مشتاقان و منتظران تو می نگرم در معادله زندگی هیچ کدام در دنیای حقیقی ریشه ای ندارند مگر در دنیای مختلط فریب و دروغ.


سرور خوبم: با خود عهدمی بندم ،مهر و محبت تو را با نوشتن نام زیبایت بر مقدمه تمام ترسیم شده تدریسم تقسیم کنم و هزار بار بر این سطر نام تو را در ذکر تمام خوبیهایت ضرب کنم و با دل منتظرم جمع ببندم.
مولای من: سری به سریها و دنباله های منتظرانت بزنیم که سیگمای تمام آنها به ٣١٣ تن می رسد ،چه فاجعه ای است این دنیا ،مگر اوضاع قرینه شود یا محور زندگیها انتقال یابد تا زمینه آمدنت در مختصات دنیا فراهم شود.زمانی که با خود می اندیشم که کدام رابطه و ضابطه باعث خواهد شد بین من و شما زوج مرتب شکل گیرد دیدم و درک کردم که به راستی شرط برقراری این است که اگر مولفه ی اول یکرنگ و صمیمی بود مولفه دوم هم یکرنگ و صمیمی باشد.
اینجا وقتی دلم می گیرد انتظار تو را مدلسازی می کنم .تمام ابعاد ایمانم را در حکم ذره می بینم و آنچه به من آرامش می دهد این است که به هندسه عبادت روی آورم و در مستطیل سجاده سر بر دایره مهر تو گذارم و از خدای تو مهرت را طلب کنم.
باور کن در کلاس درسم بارها گفته ام ،دانش آموز عزیز در فضای نمونه ی زندگی انسانها پیشامدی بنویسید که تعداد منتظران شما رقم بزند .به امید آنکه در بررسی احتمال ظهورت عددی نزدیک به یک ببینم.بارها گفته ام همنهشتی انسان و ایمان وقتی برقرار است که ایمان بین تمام انسانها برقرارباشد و باقیمانده ربا و کذب نیاورد.


اما…. میدانم و خوب میدانم،
تو روزی خواهی آمد که تصاعد خوبیها برقرار باشد،که ارتفاع عدالت بر قاعده دنیا قابل ترسیم باشد،که مساحت دنیا فضای پیوسته خوبیها باشد،
که از جمکران تا وادی سهله خط مستقیم عشق باشد،که انتظار و اشتیاق تنها مجهول مساله انسانها باشد. *به امید طلوع آقا در بیکران دنیا

شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 4:29 ::  نويسنده : هادی

دلم خون شد از این افسرده پاییز از این افسرده پاییز غم انگیز
غروبی سخت محنت بار دارد همه درد است و با دل کار دارد
شرنگ افزای رنج زندگانی ست غم او چون غم من جاودانی ست
افق در موج اشک و خون نشسته شرابش ریخته جامش شکسته
گل و گلزار را چین بر جبین است نگاه گل نگاه واپسین است
پرستوهایی وحشی بال در بال امید مبهمی را کرده دنبال
نه در خورشید نور زندگانی نه در مهتاب شور شادمانی
فلق ها خنده بر لب فسرده سقف ها عقده در هم فشرده
کلاغان می خروشند از سر کاج که شد گلزار ها تاراج تاراج
درختان در پناه هم خزیده ز روی بامها گردن کشیده
خورد گل سیلی از باد غضبناک به هر سیلی گلی افتاده بر خاک
چمن را لرزه ها در تار و پود است رخ مریم ز سیلی ها کبود است
گلستان خرمی از یاد برده به هر جا برگ گل را باد برده
نشان مرگ در گرد و غبار است حدیث غم نوای آبشار است
چو بینم کودکان بینوا را که می بندند راه اغنیا را
مگر یابند با صد ناله نانی در این سرمای جان فرسا مکانی
سری بالا کنم از سینه کوه دلم کوه غم و دریای اندوه
آهم می شکافد آسمان را مگر جوید نشان بی نشان را
به دامانش درآویزد به زاری بنالد زینهمه بی برگ و باری
حدیث تلخ اینان باز گو کلید این معما باز جوید
چه گویم بغض می گیرد گلویم اگر با او نگویم با که بگویم
فرود آید نگاه از نیمه راه که دست وصل کوتاهست کوتاه
نهیب تند بادی وحشت انگیز رسد همراه بارانی بلاخیز
بسختی می خروشم های باران چه می خواهی ز ما بی برگ و باران
برهنه بی پناهان را نظر کن در این وادی قدم آهسته تر کن
شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل پریشان شد پریشان تر چه حاصل
تو که جان می دهی بر دانه در خاک غبار از چهره گل ها می کنی پاک
غم دل های ما را شستشو کن برای ما سعادت آرزو کن

فریدون مشیری

شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 4:29 ::  نويسنده : هادی

روزی خدا همه فرشته هاشو جمع کرد و گفت می خوام واسه خودم روی زمین جانشین بذارم ولی نه از جنس شما و نه از جنس جن و پری . می خوام یه چیزی درست کنم که جسمش از این خاک خوش بو باشه و از روح خودم در او بدمم.

خدا قبل از اینکه آدمارو خلق کنه به اندازه همشون قلب درست کرد.این قلبها از جنس های مختلفی بودن:چوبی,سنگی,پلاستیکی...و قشنگترین و نادرترین قلبها قلبهای شیشه ای بودن این قلبهای شیشه ای خیلی حساس و شکننده بودن به خاطر همین خدا اینا رو گذاشت یه گوشه و چندتا از مهربونترین فرشته هاشو برای مواظبت از این قلبای شیشه ای انتخاب کرد. خدا این قلبهای شیشه ای رو خیلی دوست داشت و اونارو گذاشته بود برای بهترین آدمهابرای دوست داشتنی ترین آدمها. برای محبوبترن آدمها.برای کسایی که مثل اون فرشتهای مهربون لیاقت نگهداری از این قلبهای شیشه ای رو داشتن.

خلاصه خدا مشغول خلقت آدما بود و فرشته ها مشغول مواظبت از این قلبهای شیشه ایاینقدر فرشته ها دور و بر این قلبهای شیشه ای پرسه می زدن و نوازششون می کردن که دیگه این قلب ها بوی فرشته ها رو گرفته بودن خلق و خوی فرشته ها رو گرفته بودن.

تا اینکه یه روز نوبت تقسیم قلبها بین آدما شد و خدا به بعضیها قلب چوبی داد به بعضیها قلب سنگی بعضیها هم قلب پلاستیکی و به آدمای فرشته خو و مهربون از اون قلبهای شیشه ای خوشگل داد. و به او گفت اینو تو حصار سینه ات نگهدار و راحت به دست کسی نسپار قلبتو فقط می تونی به آدمایی بدی که مطمئن باشی مثل خودت قلب شیشه ای دارن و توان شکستن قلب تو رو ندارن.مبادا یه وقت قلبتو بدی به کسی که قلب خودش سنگیممکنه بزنه بشکونتش و تو تا آخر عمر مجبوری تو حصار سینه ات به جای یه قلب شیشه ای خوشگل خورده شیشه داشته باشی.اونایی هم که قلب چوبی یا پلاستیکی دارن طاقت گرمای اون محبتی که توی قلب شیشه ای تو هست رو نداشته باشن و ممنکه تو گرمای تو بسوزه و یا آب بشه و تغییر شکل بده.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید دلم گرفته، ای خدا این روزا هیچکی غیر تو ، درد من ونمی دونه . دلم گرفته، ای خدا حتی صدامم این روزا به ساز من نمی خونه. دلم گرفته ازهمه از این روزای سوت و کور . از این ترانه مردگی، از این شبهای بی عبور. تمام لحظه های دلم زیر هجوم حادثه منتظر یه راهیه تا دوباره به توبرسه . دلم گرفته، ای خدا گریه امونم نمی ده ،چرا دیگه حتی دلم تو رونشونم نمی ده . گناه بی باوری مو ، خودم به گردن می گیرم. اگر نگیری دستامو ، تو دستای غم می میرم . دلم گرفته ، ای خدا واسه رسیدن به تو ،یه فرصت تازه می خوام . دوباره دستامو بگیر ، مثل روزای بی کسی. دلم گرفته ،ای خدا حتی بهشتو نمی خوام
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقان خدا و آدرس sarein.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 155
بازدید کل : 209110
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 1159
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->


                    

خبرنامه وبلاگ: